ای به بالا چون صنوبر
وی به رخ چون میم و هه
زلف داری همچون عنبر
لب چون شین و کاف و ر
افتاب عاشقانی
ماهتاب گل رخانی
قبله ازادگانی
ای صنم با ر و خ
درد مندم و مستمندم
تن گرفته ت و ب
داروی دردم تو داری
میان لام و ب
هر که خواهد دوری اهل صفا را ای صنم
باد بر جانش هزاران خ و نون و جیم و ر
شاعران بسیار گفته اند شعر های با نمک
لیک در خوبی نه مثل سین و عین و دال و ی