یاد ان لحظه ها بخیر!
که سوار بر اسب سفیدی دل کوه را می شکافتی
می شکافتی تا ببینی انچه را که حقیقت است!
می شکافتیتا ببینی چه چیزی حق است!
سوار بر اسب سفیدی امدی
منتظرت بودم
ا مدی بر لحظه های امبد دمیدی
امدی مرا دگرگون ساختی انچه می خواستی ساختی!
چرا دیگه کسی نمی تونه
یه تکسوار عاشق بیدا کنه؟
توی ایینه ها ببینه کسی که اونو دوست داره
چرا هیچ کس نمی تونه تو کاخ ارزوهاش زندگی کده
اشک رازی است!
لبخند رازی است!
عشق رازی است!
اشک ان شب ،لبخند عشقم بود!